***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

wilson (فیلم دور افتاده)

آخرین مطالب
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۱۹ زندگی

با سلام...

بهترین و کمتربن مسیر رو از a به b بگید.


غلامرضا ...
۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۶:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

با سلام...

بهترین و کمتربن مسیر رو از a به h بگید.

غلامرضا ...
۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

ماتریس حلقه بسته با فیدبک واحد وجودتون همیشه سره (مناسب) و well posed (خوش رفتار) باشد. 

مثل سیستم زیر

غلامرضا ...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

فکر تو...



غلامرضا ...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۲۲:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

1. اغتشاش، اونم از نوعی که پایداری زندگی رو از بین میبره و در کل باعث ناپایداری میشود.

2. شبیه نویز سفید میمونه که اصلا غیر قابل پیش بینیه.

3. فیلتر زبونش فقط فرکانسهای بد رو عبور میده.

4. خطای فاز با فاز که از نوع بدترین خطاست رو ایجاد میکنه.

5. مثل کنترلر تناسبی سبب نوسان در زندگی میشه.

...

غلامرضا ...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۲۰:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که

پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود، که…

روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! ازطرف پدر زنت».

غلامرضا ...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

تعریف مادر زن: مادر زن اسلحه ای است انفرادی  که با عیال حمل میشود و با مهمات دروغ همسایگان مسلح شده  و با زخمی کردن داماد بیچاره خنک میشود . این اسلحه بدون عقب نشینی بوده وشرایط جوی به هیچ وجه در او اثر ندارد . مادر زن گاهی تک تیر وگاهی رگبار شلیک می کند . طول مادر زن بدون سر نیزه 2 متر میباشد. تعداد تیر در هر ثانیه یک میلیون فحش وناسزا بوده و برد موثر آن، انتقال داماد به بیمارستان و برد نهایی آن انتقال داماد به گورستان میباشد.

غلامرضا ...
۲۱ تیر ۹۷ ، ۰۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

از هنگامی ک خداوند مشغول خلق زن بود شیش روز میگذشت. فرشته ای ظاهر شد و گفت: چرا این همه وقت صرف این یکی میفرمایید؟ خداوند پاسخ داد: دستور کار اورا دیده ای؟
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، ک همگی قابل جایگزینی باشند، باید بتواند با خوردن غذای شب مانده کار کند. دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جای دهد، بوسه ای داشته باشد ک بتواند همه دردهارا، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته را درمان کند. او میتواند هنگام بیماری خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند.
فرشته نزدیک شد و به زن دست زد و گفت: اما پروردگارا او را خیلی نرم آفریدی.
خداوند : بله نرم است اما او را سخت هم آفریده ام تصورش را هم نمیتوانی بکنی ک او تا چه حد میتواند تحمل کند و زحمت بکشد. آنگاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد و گفت اشک برای چیست؟
خداوند گفت: اشک وسیله ایست برای ابراز شادی، اندوه، درد، ناامیدی…
فرشته متاثر شد و گفت: زن ها قدرتی دارند ک مردان را متحیر میکنند.
خداوند گفت: این مخلوق عظیم فقط یک عیب بزرگ دارد
فرشته گفت: چه عیبی؟
خداوند فرمود : پارک دوبل بلد نیست”

غلامرضا ...
۲۰ تیر ۹۷ ، ۱۱:۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

زن در حال قدم زدن در جنگل بود که ناگهان پایش به چیزی برخورد کرد.وقتی که دقیق نگاه کرد، چراغ روغنی قدیمی ای را دید که خاک و خاشاک زیادی هم روش نشسته بود.زن با دست به تمیز کردن چراغ مشغول شد و در اثر مالشی که بر چراغ داد یک غول بزرگ پدیدار شد.زن پرسید: حالا می تونم سه آرزو بکنم؟

غول جواب داد: نخیر! زمانه عوض شده است و بیشتر از یک آرزو اصلا راه نداره، حالا بگو آرزوت چیه؟

زن گفت: در این صورت من مایلم در خاورمیانه صلح برقرار شود و از جیبش یک نقشه جهان را بیرون آورد و گفت: نگاه کن. این نقشه را می بینی؟ این کشورها را می بینی؟ من می خواهم اینها به جنگ های داخلی شون و جنگهایی که با یکدیگر دارند خاتمه دهند و صلح کامل در این منطقه برقرار شود و کشورهای متجاوزگر و مهاجم نابود شوند.

غول نگاهی به نقشه کرد و گفت: ما رو گرفتی؟ این کشورها بیشتر از هزاران سال است که با هم در جنگند. من که فکر نمی کنم هزار سال دیگه هم دست بردارند و بشه کاریش کرد. درسته که من در کارم مهارت دارم ولی دیگه نه اینقدر ها. یه چیز دیگه بخواه. این محاله.

زن مقداری فکر کرد و سپس گفت: من هرگز نتوانستم مرد ایده آلم را ملاقات کنم. مردی که عاشق باشه و دلسوزانه برخورد کنه و با ملاحظه باشه. مردی که بتونه غذا درست کنه و در کارهای خانه مشارکت داشته باشه. مردی که به من خیانت نکنه و عاشق خوبی باشه و همش روی کاناپه ولو نشه و فوتبال نگاه نکنه. ساده تر بگم، یک شریک زندگی ایده آل.

غول مقداری فکر کرد و بعد گفت: اون نقشه لعنتی رو بده دوباره یه نگاهی بهش بندازم.

غلامرضا ...
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری.

غلامرضا ...
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

نه...

فردا نه...

چند ساعت بعد هم نه...

چند ثانیه دیگر هم نه...

همین الان!

برای مادرت یک کاری بکن؛

اگر زنده است، دستش را...

اگر پیشت نیست، یادش را...

اگر قهری، چهره اش را...

اگر آشتی هستی، پایش را...

اگر به آسمان رفته است، قبرش را...

ببوس.

غلامرضا ...
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

به نام خدا

صبح یک روز آفتابی، وقتی خبرنگار در مسیر دفتر روزنامه توی ترافیک گیر افتاده بود، این فکر به سرش زد که از آنجایی که سر ساعت به محل کارش نمی رسد، همان جا کارش را شروع کرده و از آن تصادفی که عامل ترافیک بود، خبری داغ تهیه کند. جمعیت زیادی دور محوطه ی تصادف جمع شده بودند و این موضوع به احتمال زیاد نشانه ی وقوع یک اتفاق خیلی بد بود... بنابراین خبرنگار برای رساندن خود به محل تصادف فکری کرد و بعد فریاد زد: بذارید رد شم... خواهش میکنم بذارید رد شم... من پسرشم! من پسرشم! ولی وقتی به صحنه ی تصادف رسید، فکر می کنید چه دید؟!

.

.

.

یک گاو وسط خیابان ایستاده و سد معبر کرده بود!!

غلامرضا ...
۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۳:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

پیری را پرسیدند: تقوی چیست؟ 

او گفت: تقوی آن است که وقتی با تو حدیث جهنم گویند، آتشی در درون خود برافروزی چنانکه آثار ترس بر تو ظاهر شود و وقتی حدیث بهشت گویند،  نشاطی بر جان تو برآید چنانکه از شادی گونه های تو سرخ شود.

غلامرضا ...
۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۱:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

به نام خدا


تابع لیاپانوف V(x) وجودتون همیشه مثبت موکد و مشتقش منفی نیمه موکد باشه...



غلامرضا ...
۱۸ تیر ۹۷ ، ۱۹:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

غلامرضا ...
۱۸ تیر ۹۷ ، ۱۰:۵۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

به نام خدا

ستون اول راث زندگیتون هیچ گاه تغییر علامت ندهد...

غلامرضا ...
۱۸ تیر ۹۷ ، ۱۰:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
به نام خدا
 
مکان هندسی تابع تبدیل سیستمتون اینجور باشه...
(k بین 0.5 و 27/4)


غلامرضا ...
۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۲:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۱ ۳ نظر

الکساندر میخائیلویچ لیاپونوف (به روسی: Алекса́ндр Миха́йлович Ляпуно́в) (زاده ۶ ژوئن ۱۸۵۷ – درگذشته ۳ نوامبر ۱۹۱۸) ریاضی‌دان و فیزیک‌دان روسی بود.

او به خاطر توسعه نظریه پایداری سیستم‌های دینامیکی و نیز سهم عمده اش در نظریه احتمالات و فیزیک ریاضی شهرت دارد.

الکساندر لیاپونوف پس از مرگ همسرش خودش رو با کلت کشت.

غلامرضا ...
۱۵ تیر ۹۷ ، ۱۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

از تیمورلنگ پرسیدند :

چگونه در کشوری پهناور، امنیتی ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهر طول کشور را طی می کند، کسی به او تعرضی نمی کند ؟ جواب داد : در هر شهری که دزدی دیدم، گردن داروغه را زدم ! چون یا دزد و داروغه هم دست بودند یا داروغه در خواب...

بریون مارسل

غلامرضا ...
۱۵ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام.

قدیما همه چی خوش بود. صاف و ساده بودیم. ولی الان اگه کل دنیا هم داشته باشیم مثل حال و هوای اون روزا نمیشه.

این روزا وقتی تو شهر میبرم و بی پولی مردم شهر رو میبینم، خیلی ناراحت میشیم ... کاری هم از دستم بر نمیاد.

کاش همه چیز درست شه.

با آرزوی بهترینها... یاعلی

غلامرضا ...
۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۵:۴۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر