***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

***تنها فرمول خوشبختی قدر دانستن داشته هاست***

wilson (فیلم دور افتاده)

آخرین مطالب
  • ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۱۹ زندگی

۸ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

آهنگ بیمارشم از فرزاد فرزین

 

 

غلامرضا ...
۱۲ آبان ۹۸ ، ۲۳:۳۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

تلفن همراه پیرمردی که در اتوبوس کنارم نشسته بود زنگ خورد.

به زحمت، تلفن را با دستهای لرزان از جیبش در آورد..

هرچه تلفن را در مقابل صورتش، عقب و جلو برد، نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند. رو به من کرد و گفت: ببخشید ، چی نوشته؟ .

گفتم:  همه چیزم  ..

پیرمرد با وجدی کودکانه گفت: الو سلام عزیزم …

دستش را جلوی تلفن گرفت و با صدای آرام و شادی مضاعف به من گفت:

همسرم است…

عاشق شدن آسان است آنقدر که همه انسانها توان تجربه کردن آن را دارند.

مهم عاشق ماندن است…

بی انتها، بی زوال، تاابد، بی منت…

غلامرضا ...
۱۲ آبان ۹۸ ، ۲۱:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

سه قدم برای یک زندگی شاد :

خود را به خاطر افراد بی فایده ای که لایق داشتن هیچ جایگاهی در زندگی تان نیستند، دچار استرس نکنید….

هیچگاه احساسات خود را، بیش از حد صرف چیزی نکنید. چون در غیر این صورت صدمه خواهید دید…

بیاموزید بدون نگرانی زندگی کنید. چون خدا در همه حال هوایتان را خواهد داشت. اعتماد کنید و ایمان داشته باشید…

غلامرضا ...
۱۲ آبان ۹۸ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

زخمهای دلت را فقط به خدا بسپار

خودش بهترین مرهم ها را دارد

باور کن ..

آرام آرام همه چیز

خوب می شـود.

غلامرضا ...
۱۰ آبان ۹۸ ، ۱۲:۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه

تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است

غلامرضا ...
۰۵ آبان ۹۸ ، ۱۱:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

غلامرضا ...
۰۴ آبان ۹۸ ، ۲۰:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

عشق ، لرزشِ انگشتان است و لب های فروبسته ی غرقِ سوال ...! تو را در خلال اندوهم دوست می دارم ای رخساره ی دست نیافتنی...!!

غلامرضا ...
۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۲:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۷ نظر

شاگردی از استادش پرسید ((عشق چیست؟))
استاد در جواب گفت به گندم زار برو و پر
خوشه ترین شاخه را بیاور.اما در هنگام عبور
از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به
عقب برگردی تا خوشه ای بچینی.
شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی
برگشت . استاد پرسید ((چه اوردی؟))
و شاگرد با حسرت جواب داد ((هیچ !هرچه جلو
می رفتم خوشه های پر پشت تر می دیدم و به
امید پر پشت ترین ان ها تا انتهای گندم زار
رفتم.))
استاد گفت عشق یعنی همین!
شاگرد پرسید پس(( ازدواج چیست؟))
استاد به سخن امد که به جنگل برو وبلندترین
و زیباترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته
باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی.
شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی
برگشت.
استاد پرسید:((چه شد؟))
او در جواب گفت به جنگل رفتم و اولین درخت
بلندی را که دیدم انتخاب کردم. ترسیدم که اگر
جلو بروم باز هم دست خالی برگردم.
استاد گفت ((ازدواج یعنی همین!!!))

غلامرضا ...
۰۱ آبان ۹۸ ، ۲۲:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر